سفیر سیمرغ، وبلاگ تخصصی ادبیات فارسی

روز سعدی

 

روز سعدی:
مرکز سعدی شناسی ایران از سال ۱۳۸۱ روز اول اردیبهشت ماه را روز سعدی اعلام نمود و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به‌عنوان روز سعدی نامگذاری شد

 

سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود.

سعدی هنوز کودک بود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب می‌رفت و مقدمات علوم را می‌آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و بخصوص حمله سلطان غیاث‌الدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید.[۱] سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» می‌نامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بوده‌است که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد.

مجله سینما و هنر و ادبیات

 



:: موضوعات مرتبط: نثر، ،
:: برچسب‌ها: روز سعدی, شیراز,
نويسنده : ....




:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


چوپان پیر

 

 از چوپان پیری که دیگر توان چوپانی نداشت پرسیدند…

چه خبر؟؟

با لهن  تلخی گفت:

گرگ شد!

… آن بره ای که نوازشش میکردم…

برگرفته از سایت عاشقانه ها..............

 



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، متن ادبی، ،
:: برچسب‌ها: دلتنگی, جملات زیبا, عاشقانه ها,
نويسنده : ....



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،

نويسنده : ....


گاهی لازمه..................

گاهی لازمه....

آدما گاهی لازمه
چند وقت کرکرشونو بکشن پایین
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کسی نمرده.
فقط دلم گرفته.....
 

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند!!

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
«سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...!
 
 

کافی است سر به زیر باشی...


گرگ شده اند اینروزها...
کافی است سر به زیر باشی

با بره اشتباهت میگیرند

خیز برمیدارند برای دریدنت...
 

در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...

خالق من «بهشتی» دارد، نزدیک، زیبا و بزرگ؛
و «دوزخی» دارد، به گمانم کوچک و بعید؛
و در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...
«دکتر علی شریعتی»
 

معجزه....

خــــــــدایا
من اینجا دلم سخـــــت معجزه میخواهد
و تو انگار
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مـــــــــــبادا ....!!
 

گول دنیا را مخور.....

گول دنیا را مخور......!!
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را میدرند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند.....
 

یادمان باشد!

یادمان باشد!
هر پس مونده‌ای که‌ من زمین میندازم
قامت یه‌ نفرو خم میکنه.....
 

لنگه های چوبی درب حیاطمان ...

لنگه های چوبی درب حیاطمان؛
گر چه کهنه اند و جیرجیر می کنند؛
ولی خوش به حالشان که لنگه ی هم اند .
 

نماز دو نفره...

خــــدایا
دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است ...
فقط من باشم و تو !!!!!
 

ما دیگر فقیر نیستیم....

خداروشکر ما دیگرفقیر نیستیم
دیروز پزشک روستا گفت:
چشمان پدرم پر از آب مروارید است!!!!
 

گرگ صفتان...

نــه صدایش را " نــازک " میکــرد ..
و نــه دستــانش را " آردی "
از کجــا بایــد به گرگ بودنش شک میکــردم؟!!!!!!!
 

دست گيري...

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران
می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده
ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد
شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می
گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا
برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
 

آهسته رد شو...

اگـر امـشب هم از حوالی دلم گذشتـی،

آهسته رد شو


غم را با هزار بدبختی خوابانده ام...
 

اشتباه

وقتي همه با من هم عقيده مي شوند ،
تازه احساس مي کنم که اشتباه کرده ام!!!
"اسکار وايلد"
 

خوشبختی یافتنی نیست

خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است.
از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده اید...
دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد...
 
 
 



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، متن ادبی، نثر، ،
:: برچسب‌ها: سخنان الهام بخش,
نويسنده : ....


داستان کوتاه

 دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.

 
 
یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟
 
میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...
 
 
 
میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!
 
در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت..
 
میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟
 
هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟!
 
میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!
 
هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:
 
خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم ...
 
هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.
 
پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.
 
با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!
 
میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟
 
! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود...!
 
پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...
 
پائولو کوئیلیو

با تشکر از سایت گوناگون



:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه، نثر،داستان، ،
:: برچسب‌ها: داستان, موفقیت, پائولو کوئیلیو,
نويسنده : ....


گذر عمر

زندگی یک ساعت شماته داره

کوک شده برای مردن یا تولدی دوباره

زندگی یک ساعته

هر ثانیه اش یک نعمته

بدونید قدر همو آدما دم غنیمته

آی ادما دم غنیمته

روز مثل ثانیه و هفته مثل دقیقه هاست

عمر آدم شادی و غمگین به گذشته لحظه هاست

میگذره به خواب و بیداری و هوش و یا به مستی

خوش به حال اون کسی که از غم و غصه جداست

عمری که گذشته برگشت نداره

پیری هم مردنو سوغات میاره

بیایید دور بریزیم کینه هارو

باید آدم جای سازش بزاره

منبع:پرشین استار

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، شعر، ،
:: برچسب‌ها: گذر عمر, شعر,
نويسنده : ....


جملات تامل برانگیز 2

آشنایی یک اتفاق است
جدایی یک قانون
دل به اتفاق نبند که
قانون اجرا می شود

**************

کوچ پرندگان به مــــن آموخت ،

وقتی هوای رابطه ســــرد است ،

باید رفتـــــــــــــــ

***************

  کـــــــــــم بــاش
از کم بودنت نتــــــــرس
اونی که اگـه کم باشی ولــــــــت میکنه،
همونه که اگه زیـــاد باشی حیفو میلت میکنه. . .
 

****************

 گاهی بی هوا.....
دلم هوایش را میکند......
هوای او......
او که هیچوقت هوایم را نداشت...!!!!!

**************

  یادمان باشد که اعتمــــــــــــــــــــاد المثنی ندارد
پس آن را از بین نبریم.

 *********************  

خیلی وقتا بهم میگن چرا میخندی؟؟ بگو ما هم بخندیم...

اما هرگز نگفتن چرا غصه میخوری.. بگو ما هم بخوریم...

**********

"هوایت" 

چه دستان سنگینی دارد 

امروز که به سرم زد فهمیدم

**************

 خدایا …
تو دنــیای ما آدمــا …
یه حالتی هست به نام ” کــم آوردن ” !
تو که خــدایی و نمیتونی تجربش کنی …
خــوش به حــالت … !

 **************

 هر آهنگی که گوش میدهم

به هر زبانی که باشد....

بغضم را میشکند...

نمیدانم.........

بغضم به چند زبان دنیا مسلط است...

 *************

خدایا

می توانم چند لحظه با تو خلوت کنم؟؟؟

قول می دهم بیشتر از چند لحظه وقتت را نگیرم گوشت را جلو بیاور....

 بیا نزدیک تر...

من خسته ام...

 میشنوی؟؟؟

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، ،
:: برچسب‌ها: دلتنگی, جملات زیبا,
نويسنده : ....


روز معلم

 

قدر استاد نکو دانستن

حیف استاد به من یاد نداد.

دراردیبهشتی دیگر

یادی می کنیم از همه ی آموزگاران ،معلمان  ،

دبیران و اساتید محترم...............

هرکجا هستند و در هرحال

خداوند حافظ و نگبهان خوبی هایشان...............

*************



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
:: برچسب‌ها: معلم,
نويسنده : ....


شعر........

 اعتبــار شـــعرهای عاشــقانه
چشـــم های ِتوست
پـلک نبـــند
بیــکار میــمانند
اینــهمه شــاعر..!!


ـــــ نیلوفر ثانی ـــــــــــبرگرفته از سایت تیوال



:: موضوعات مرتبط: شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: نیلوفر ثانی, شعر, معاصر, تیوال,
نويسنده : ....


 



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
:: برچسب‌ها: روزمادر,
نويسنده : ....


غزلی از خاقانی

ای سودای تو خون جگرها               بر شده در سر سودای تو سرها

در گلشن به شاخ شجر من                    گلها نشکفند    و برآمد  نه ثمرها

ای در سر عشاق ز شور تو شغب‌ها                وی در زهاد ز سوز تو اثرها

آلوده به خونابهٔ هجر تو روان‌ها                       پالوده ز اندیشهٔ وصل تو جگرها

وی مهرهٔ مرا زخم زمانه                         در ششدر تو فرو بسته گذرها

کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم                 بسیار عاشق ازین گونه خطرها

از که خبر ز عشقت             ز بیخبری او به رفت خبرها

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، انواع ادبی، ادبیات کودک ، ،
:: برچسب‌ها: شعر, خاقانی, ادیات,
نويسنده : ....


زنان در دوران اشکانیان

 

 


پس از انقراض سلسله سلوکیان ( ۷۳ سال حکومت ) که بواسطه یورش اسکندر و تثبیت حکومت یونانیان در ایران پدید آمده بود و باعث پراکندگی اوستا و حاکمیت خط یونانی و … در ایران شده بود ٬ در حدود ۲۵۰ سال پیش از میلاد، سلسله ی اشکانیان به دست ارشک اول تاسیس شد.
تازه در اواخر اشکانیان بود که خط یونانی از میان رفت و خط پهلوی جایگزین آن شد و ولخش اول اشکانی (۵۱-۷۸ میلادی ) دستور داد تا اوستای پراکنده را از اطراف و اکناف گرد آورند.
 

اسطوره های مادینه
مقام اسطوره ای- الهی زن تا این دوران همچنان ادامه یافته، «پرستش “زن خدایان” همچنان معمول بوده که از آن جمله پرستش آتارگاتیس، مادربزرگ خدایان را می توان نام برد که حتی معابدی نیز برایش بنا شده بود.»
ستایش آناهیتا که ایرانیان آن را به این نام و سامیان آن را “نانایا” یا آتارگاتیس می خواندند، مظهر شخصیت زنان است. برای آناهیتا معابدی نام برده شده است.
وجود مجسمه های ربه النوع در قبور شاهان نیز حاکی از اعتقاد و احترام به این “زن خدایان” است.
در مزار شاهان اشکانی در نسایا پرتونسا نمونه ای از مجسمه های کوچک مرمرینی پیدا شده است که دلیلی بر اثبات این مدعاست.

 

ازدواج
«در دوره پارتها، ازدواجهای مختلط رایج شد و در نتیجه قشری از مردم دورگه پدید آمد که امتزاج نظرهای مذهبی و اختلاط عقاید آنها نیز امری احتراز ناپذیر بود». با این وجود باید در نظر داشت که این فرهنگ نوین علی رغم وسعت ٬ فقط در شهرها متمرکز بود و در محدوده قشرهای حاکم جامعه متمرکز بود.

تعدد زوجات
سلاطین اشکانی به غیر از زن اصلی یعنی ملکه، عده ی کثیری متعه و کنیز که اغلب یونانی بودند نیز در حرمسرا داشتند.
« نه تنها پادشاهان اشکانی- که به گفته استرابون ، بر اساس آداب و رسوم زنان بسیاری می گرفتند- بلکه سایر شخصیتهای مملکتی نیز متناسب با شرایط موجود و ثروت و بزرگی خود اقدام به جمع آوری زنان می نمودند.
این عمل علاوه بر نمایش ثروت و توانایی اقتصادی مرد ، شاخص خویشاوندی و بستگی با قبایل و گروه ها و اقوام مختلف می گردیده و خود نشان دهنده حمایتهای سیاسی قبایل مختلف از آن مرد نیز بوده است.
در این دوره به سبب وجود زنان خارجی فراوان که دور و بر شاهان و سرداران اشکانی را گرفته بودند ،زنان متین و باوقار ایرانی ترجیح می دادند که نه به خاطر نداشتن قدرت مقابله از حیث زیبایی و فتانت بلکه به خاطر مقایسه نشدن با این گونه زنان ( که به دلایل گوناگون آواره بودن از خانه و کاشانه ٬ بی بند و باری و هرزگی پیشه کرده بودند ) ٬ هرچه بیشتر در خانه بمانند .
این عمل آنها در نهایت باعث پدیداری این این اظهارنظر شده است که «پارتها در مستور نگاه داشتن زنان – که از رسوم شرق است- افراط می کرده اند».

 

«آنچه مورخان درباره محدودیتهای زن در دوره ی اشکانیان نوشته اند، غالباً درباره طبقات عالی است ولی این حکم در میان طبقات پایین که پیوسته دربند رفع حوایج مادی زندگی بوده اند، نمی تواند صادق باشد. در واقع زنان طبقات پایین الزاماً از همان خصوصیات آزادی زنان قبل از اشکانیان در فعالیتهای اقتصادی و تولید و اجتماعی برخوردار بوده اند».

ازدواج سیاسی
در این عصر نیز همانند سایر اعصار، زنان عامل تحکیم روابط و دستیابی به اهداف سیاسی خاص بوده اند. این گونه ازدواجها، قاعدتاً با تمهیدات و زمینه چینیهای خاص سر می گرفته و سرباز زدن یکی از طرفین از قبول چنین پیشنهادی منجر به جنگ می شده است، چرا که نشان دهنده آن بوده که طرف رد کننده ٬ تمایلی به مهر و امضای سند دوستی و مودت ندارد.
بسیار اتفاق می افتاده که همین زنانی که به دلایل مختلف و برای برآوردن اهداف گوناگون و بدون رضایت قلبی (یا با بی تفاوتی) به عقد ازدواج بزرگان و اکابر در می آمدند، بعد از سپری کردن عمر خود در حرمسراها و دست به گریبان بودن با انواع مشکلات و عسرتهای حاکم بر این شرایط سرانجام به صورت دسته جمعی کشته می شدند. این کار به آن منظور صورت می گرفته که احیانا پس از شکست در جنگ زنان به دست دشمن نیفتند.
برای مثال تیرداد دوم در محلی نزدیک جزیره فرات به دولت پارت حمله ور شد و چنان فرهاد را غافلگیر کرد که او به پیروی از مهرداد اشکانی ٬ همه زنهای همخوابه خود را امر به کشتن داد تا هیچیک از آنها به دست دشمن نیفتند و آنگاه فرار را بر قرار ترجیح داد.

 

پوشش زنان اشکانی

میان لباس مرد و زن دوره اشکانی با حذف زینت آلات مشابهت های بسیاری دیده می شود.
ملکه ها پیراهنی بی آستین، پرچین و بلند و تا پشت پا پوشیده، ضمناً پارچه ای بزرگ مانند چادر شب امروزی که کمر اورا پوشانده و درجلو بدن گره زده می شده بر تن داشتند.

پیراهن
«زنان عهد اشکانی قبایی تا زانو برتن می کردند، با شنلی که برسر افکنده می شد و نیز نقابی داشتند که معمولاً به پس سر می آویختند».

عمامه (لچک)
در موزه لوور، نقشی سنگی از زنی هست که در پالیمر پیدا شده که این زن عمامه ای جالب برسر دارد عمامه از چندین رج کلاف حلقه ای بر روی هم چیده شده، تشکیل شده است.

چادر
با خاطر نشان کردن موارد ذکر شده پیرامون پوشش و چادر زنان هخامنشی، «چادر زنان اشکانی به رنگهای شاد ارغوانی یا سفید بوده است».

 

زینت و آرایش
زنان در این دوره بسیار به لباس و آرایش و ظاهر خود توجه نشان می داده اند که حاکی از ارتباط و تاثیر پذیری آنان از تمدن یونانی و رومی است.

آبشخور:
علیرضا کیانی ؛ تاریخ فا



:: برچسب‌ها: اشکانیان, تاریخ و تمدن ایران باستان,
نويسنده : ....


کلیدبهشت

سازنده ترین کلمه" گذشت"است... آن را تمرین کن

پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.
عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.
بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.
سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.
خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.
ناپایدارترین کلمه "خشم"است...ان را فرو ببر.
بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.
با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.
پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.
سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.
روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.
ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن رانخور.
تواناترین کلمه "دانش"است...آن را فراگیر.
محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.
سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.
سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.
لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.
حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.
ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.
و هدفمندترین کلمه "موفقیت"است...

 

 



:: موضوعات مرتبط: نثر، ،
:: برچسب‌ها: کلمات ,
نويسنده : ....


مشاعره ای جالب

خانم ناهید نوری :

 

 

 
 
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید

 

 
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !

 

 
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !

 

 
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !

 

 
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید

 

 
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید

 

 
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

 

 
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !

 

 
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید

 

 
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید

 

 
برای من اما فقط یک نفر / "براد پیت من" را" حَسَنْ" آفرید !

 

 
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید

 

به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید

 

پاسخ  از نادر جدیدی :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                         که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین

برگرفته از سایت گوناگون



:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: شعر, مشاعره,
نويسنده : ....


بودن و ماندن

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!

به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد

که منصرف می شوی…

میخواهی بمانی،

رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، ،
نويسنده : ....




:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


به بهانه روز مادر

اشک‌های مادر , …

مروارید شده است د

ر صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته‌اند

آب مروارید!
حرف‌ها دارد چشمان مادر

گویی زیرنویس فارسی دارد
دستانش را نوازش می کنم
داستانی دارد

دستانش....................



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، ،
:: برچسب‌ها: مادر,
نويسنده : ....


شعر...........شاملو

میان افتاب های همیشه

زیبایی تو لنگریست.

نگاهت

شکست ستمگریست.

و چشمانت با من گفتند

که فردا

روز دیگریست.

شاملو

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: شاملو, شعر,
نويسنده : ....


شعر........

 

 تمام هستیم اینجا به پای کودکیم مرد

تمام کودکیم را حصار درد وغمت خورد

تو آن روز که درچمنزار خیالم قدم می گذاشتی

وبا عبور از هفت وادی ذهنم به قلبم می رسیدی

مرا که آنگونه سرکش از غرور جوانی

بر بیشه های دانسته ونشناخته می تاختم

رام کردی در حیاطی بوسعت تمام دلتنگی های کودکانه ام جای دادی
 ******************

زهراپورخسروانی

برگرفته از سایت تیوال

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: شعر, زهرا پور خسروانی تیوال,
نويسنده : ....


نماد فروهر

 

تقریبا همه ما نماد فروهر رو دیدیم و میدونیم که یک نماد ایران باستانه اما خیلیا هستن که معنی اونو نمیدونن در پایین نماد با معانیش قرار گرفته :

1- نیمه بالایی این نشان یک انسان است؛ پیرمردی به معنای پخته ب...ودن، تجربه، کهن، راست قامت و پیر معلم.

2 - پیرمرد دست راست خود را به معنای عبادت و بندگی اهورامزدا خدای یگانه به سمت آسمان بلند کرده.

3 - در دست چپش حلقه عهد با اهورامزدا قرار دارد و نشان موظف بودن به پیمان با خدای یگانه است. (در قدیم زمانی که دو نفر با هم پیمانی می بستند، این حلقه را با دست چپ خود می گرفتند؛ کاری که امروزه همه جهانیان در هنگام عقد ازدواج حلقه یی را بر انگشت دست چپ خود می کنند. که طبق گفته ی برخی کارشناسان از همین نشان بر گرفته شده.).

4 - وجود دو بال به معنای پرواز به سوی آسمان و صعود به قله های مینویی است. بال به معنای نیروهای مثبت است که اگر انسان از آنها بهره بگیرد می تواند پیشرفت کند و به کمال برسد.

5 - هر بال از سه ردیف پر تشکیل شده که درجه بندی نکات مثبت است: هومت – هوخت – هورشت (پندار نیک – گفتار نیک – کردار نیک). با این نکات مثبت است که انسان می تواند به اوج برسد.

6 - حلقه میان تنه به معنای کره خاکی و گردش روزگار است (شاید نشانه ای از آگاه بودند ایرانیان آن زمان به گرد بودن کره زمین هم باشد )؛ و همچنین یک دوره عمر انسان که می بایست طی شود ، که انسان باید در این گردونه راهی را برگزیند که در مسیر رسیدن به خدا ، پیشرفت و بالندگی در زندگی قرار گیرد.

7 - دم این پرنده نیز از سه ردیف پَر تشکیل شده که درجه بندی نکات منفی است: دژمت – دژوخت – دژورشت (پندار بد – گفتار بد – کردار بد). انسان با نکات منفی به دنیا می آید، ولی یک انسان الگو می بایست تمامی نیرو های منفی را مهار کرده و تحت کنترل خود بگیرد تا همانند یک دم پرنده برای پرواز از آنها استفاده کند (یک پرنده بدون دم نمی تواند پرواز کند!).

8 - دو نوار دو طرف نماد به معنای دو نیروی سپنتا مینو (مثبت) و انگره مینو (منفی(اهرمن مینو)) که همواره انسان با این دو قطب به دنیا می آید و میان این دو قطب درگیر است.ببرگرفته ازفیس ب
وک

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، نقد و تحلیل، نثر، ادبیات حماسی، حماسه های ایران، ،
:: برچسب‌ها: نماد فروهر, مفاهیم و معانی, اصطلاحات,
نويسنده : ....


سخنانی دلنشین از جنس دلتنگی


پیرمرد همسایه آلزایمر دارد …

دیروز زیادی شلوغش کرده بودند
او فقط فراموش کرده بود
از خواب بیدار شود …!        ز
نده یاد حسین پناهی

*******************************

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی

*******************************

دلتنگم،
مثل مادر بی سوادی
که دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیره.

*******************************

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم…
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد…

*******************************

انسان های بزرگ دو دل دارند :
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است …
پروفسور محمود حسابی

*******************************

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا… آقا ” دعا ” می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا ” دعا ” می کند….

*******************************

کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.

 

زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش.

 

کودک پرسید:ببخشید خانم شما خدا هستید؟

زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری!!!

*******************************

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

در “نقاشی هایم” تنهاییم را پنهان می کنم…
در “دلم” دلتنگی ام را…
در “سکوتم” حرف های نگفته ام را…
در “لبخندم” غصه هایم را…

*******************************

دل من…
چه خردساااااال است !!!
ساده می نگرد !
ساده می خندد !
ساده می پوشد !
دل من…
از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
ساده می افتد !
ساده می شکند !
ساده می میرد !
ساااااااااااااا ­ااااااااده

*******************************

قند خون مادر بالاست
دلش اما همیشه شور می زند برای ما

*******************************

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند
عرق شرم …بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
… کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، ” چقدر تشنه بودم ”
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است …

*******************************

 

توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت :
می خورم به سلامتی ۲ بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم ۲ بوسه ؟!!
گفت :
اولیش اون بوسه ای که مادر بر گونه بچه تازه متولد شده میزنه و بچه نمی فهمه !

دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش میزنه و مادرش متوجه نمیشه ….

*********************

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی

 شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم.خداحافظ ،

ولی هرگز نخواهی رفت از یادم.خداحافظ

، و این یعنی در اندوه تو می میرم.در این تنهایی مطلق ،

که می بندد به زنجیرم.

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

.چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، ،
:: برچسب‌ها: دلتنگی, جملات زیبا,
نويسنده : ....


توجه به اصالت

 

بعد از خوردن غذا بیل گیتس 5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت داد پیشخدمت ناراحت شد
بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟
پیشخدمت : من متعجب شدم بخاطر اینکه در میز کناری دختر شما 50 دلار به من انعام داد در درحالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی زمین هستید فقط 5دلار انعام می دهید !

گیتس خندید و جواب معنا داری گفت :
او دختر پولدار ترین مرد روی زمینه و من پسر یک نجار ساده ام

(هیچ وقت گذشته ات را فراموش نکن . او بهترین معلم توست

 

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، نثر،داستان، ،
:: برچسب‌ها: بیل گیتس, انعام, نکات آ,
نويسنده : ....


جملات تامل برانگیز

 

یه قلب پاک از تمام مکانهای دیدنی جهان زیباتر است .

************************************************************
اشک هایم که سرازیر می شوند ، دیری نمی پاید که قندیل می بندد ...
عجب سرد است هوای نبودنت ...
***********************************************************
لحظه هایی هست که دلم برایت تنگ می شود ، من اسم این لحظه ها
را  گذاشته ام
همیشه.
*********************************************************

*************************************************

از آجیل سفره عید فقط چند پسته لال باقی مانده است ، آنها که لب گشوده بودند خورده شدند ، آنها که لال باقی مانده اند می شکنند .... دندان ساز راست می گفت :    پسته لال سکوتش دندان شکن است .
*************************************************************
گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر می شود که می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم
و رویش دراز بکشم آرام و آسوده ، مثل ماهی حوضمان که چند روزی است
که روی آب شناور است .
***********************************************************
تاریخ "تولدت" مهم نیست ، تاریخ "تبلورت" مهم است
اهل کجا بودنت مهم نیست ، اهل و بجا بودنت مهم است
منطقه زندگیت مهم نیست ، منطق زندگیت مهم است
و گذشته زندگیت مهم نیست ، امروزت مهمه که چه
گذشته ای را برای فردات می سازی .
***********************************************************
مهم نیست کجا متولد شدم یا چگونه و کجا زندگی کردم ، مهم این است در
آنجایی که بوده ام چگونه رفتاری داشته ام .
*********************************************************
آخرین برگ از سفرنامه باران این چنین است :
که زمین چرکین است .
*********************************************************
خدایا من به عنوان بنده حاجتم را گفتم ، امیدوارم اگر قرار به برآورده
متن ادبی، ،
نويسنده : ....



نويسنده : ....


وﻳﺲ و راﻣﻴﻦ

وﻳﺲوراﻣﻴﻦﻓﺨﺮاﻟﺪﻳﻦاﺳﻌﺪ ﮔﺮﮔﺎﻧﻲ، ازﻧﺨﺴﺘﻴﻦداﺳﺘﺎﻧ ﻬﺎيﻋﺎﺷﻘﺎﻧﺔ ادب ﻓﺎرﺳﻲدر
ﻗﺎﻟﺐ ﻣﺜﻨﻮي اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎر ﺳﺎده و روان و دورازﭘﻴﭽﻴﺪﮔﻴ ﻬﺎي زﺑﺎﻧﻲاﺳﺖ واﺛﺮﭘـﺬﻳﺮﻳﺶ
اززﺑﺎن ﻋﺮﺑﻲ،اﻧﺪك اﺳﺖ.

ازﺑﺨﺸـ ﻬﺎيﺑﺮﺟﺴـﺘﻪ و درﺧﺸـﻨﺪه اﻳـﻦﻣﻨﻈﻮﻣـﺔ ی ﻋﺎﺷـﻘﺎﻧﻪ،
ﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻳﻲاﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻫﺮ ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﺑﺎ ذوق را ﺟﻠـﺐ ﻣﻴﻜﻨـﺪ.

ﻇـﺎﻫﺮاً ﻓﺨﺮاﻟـﺪﻳﻦاﺳـﻌﺪ ﮔﺮﮔﺎﻧﻲ، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦﻛﺴﻲﺑﻮدهﻛﻪ ﻧﺎﻣﻪﻧﮕﺎري را وارد ﻋﺮﺻﺔی ﺷﻌﺮ ﻓﺎرﺳـﻲﻛـﺮده اﺳـﺖ. آﻳـﺎ
ﻣﻴﺘﻮان آنرا ﻧﺎﻣﻪﺳﺮاﻳﻲﻧﺎﻣﻴﺪ؟ دهﻧﺎﻣه ی وﻳﺲ و راﻣﻴﻦﻧﻴﺰ، ﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻳﻲاﺳﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻛﻪ وﻳﺲ
آنرا ﺑﺎ ﺳﻮزوﮔﺪازﺑﺮاي راﻣﻴﻦﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ و درآنﻧﺎﻣﻪﻫﺎ،راﻣـﻴﻦرا ﺑـﻪ ﺧـﻮد ﺧﻮاﻧـﺪه
اﺳﺖ.
ﺳﺒﻚﺷﻨﺎﺳﻲدهﻧﺎﻣﺔ وﻳﺲوراﻣﻴﻦﻓﺨﺮاﻟﺪﻳﻦاﺳﻌﺪ ﮔﺮﮔﺎﻧﻲ
(183– 200ص)
1 اﺳﻤﺎﻋﻴﻞﺗﺎجﺑﺨﺶ(ﻧﻮﻳﺴﻨﺪهﻣﺴﺌﻮل)
، ﻫﻴﻮا ﺣﺴﻦﭘﻮر



:: موضوعات مرتبط: نثر، انواع ادبی، ،
:: برچسب‌ها: ﻓﺨﺮاﻟﺪﻳﻦاﺳﻌﺪ ﮔﺮﮔﺎﻧﻲ, وﻳﺲوراﻣﻴﻦ, دهﻧﺎﻣﻪ, ﺳﺒﻚﺷﻨﺎﺳﻲ, ,
نويسنده : ....


کمی دلتنگی....................

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغ اش کردیم . . .
"سهراب سپهری"

************************

راه مقصود

خـون مـی‌خـورم چـو غـنـچـه کــه جــز بــاد         در ایــن زمـانـه مـحــرم پـیــغــام راز نیست

آواره‌گــــــرد وادی تـــــــشــــــویـــــــش را          آن قـبـله‌ای که مـی‌طـلـبـی در حـجـاز نیست

راهـی کـه سـر بـه درگـه مـقصود مـی‌نـهـد          صد عمر اگر در آن به سـر آید دراز نیست

فریدون توللی

***************

رسم " خوب " ها همین است ؛
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان ...
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته ...

دلتنگشان می شوی !

 **********************

میان مرغان مهاجر آن که در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد ...

شاید امّا ...

دل بسته ترین است ...

**************

 

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، نثر، شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: شعر, سهری, سهراب, فریدون توللی, دل تنگی, وابستگی,
نويسنده : ....


دکتربازی | اسماعیل امینی

 

دکتربازی | اسماعیل امینی  (دل نوشته ها)

خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است
ملک ایران سرزمین دکتران
این‌قدر دکتر نباشد در جهان
شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک
کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک
برگرفته از وبلاگ گوهر پارسی

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: دکتر بازی, شعر, طنز, گوهر پارسی,
نويسنده : ....


داستانک آخرین خانه

نجار پیری بود که می‌خواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که می‌خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی‌دغدغه در کنار همسر و خانواده‌اش لذت ببرد.
کارفرما از اینکه دید کارگر خوبش می‌خواهد کار را ترک کند، ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه‌ی دیگر بسازد.

نجار قبول کرد، اما کاملاً مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه، از مصالح بسیار نامرغوبی استفاده کرد و با بی‌حوصلگی، به ساختن خانه ادامه داد..
وقتی کار به پایان رسید، کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید خانه را به نجار داد و گفت: «این خانه متعلق به توست. این هدیه‌ای است از طرف من برای تو.»
نجار یکه خورد. مایه تأسف بود! اگر می‌دانست که خانه‌ای برای خودش می‌سازد، حتماً کارش را به گونه‌ای دیگر انجام می‌داد!

[IMG]
برگرفته از وبلاگ انجمن دهه هفتادی ها



:: موضوعات مرتبط: داستانک، نثر، ،
:: برچسب‌ها: داستانک, آخرین خانه, نجار,
نويسنده : ....


غزلی از افشین یداللهی

 

شبحِ انتظارپوش

 بانوی فصل درختان سارپوش!
مهتاب پنجره‌های غبارپوش!

بانوی آبی آبان و آسمان! 

ای پرحرارتِ سردِ بهارپوش! 

زیبایی تارک دنیای بی‌حصار! 

اعجاز صومعه‌های حصارپوش!

روح شرابی و قانونِ مست‌ها
 
ای بی‌تو، خُم خفقانی خمارپوش!

دیدی که رفتنت از شهرِ شعرِ من
 
یعنی غروب ِ زمینی مزارپوش؟

پر می‌دهی که مرا در قفس کنی
 
ای جبرِ گاه‌به‌گاه اختیارپوش!

آواره‌ام که تو عریان کنی مرا
 
آری... منم، شبحِ انتظارپوش

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: شعر, افشین یداللهی,
نويسنده : ....