سفیر سیمرغ، وبلاگ تخصصی ادبیات فارسی

محی الدین ابن عربی

محی الدین ابن عربی

معرفی

محی الدین ابن عربی ابوبکر محی‌الدین بن عربی که همگان او را واضع عرفان نظری می‌دانند, به حق بزرگترین عارف اسلامی است که چهرة عرفان به وجه اکمل در آئینة پندار او رخ نمود و پولاد گرم آن به نحو اتمّ در دستان هنرمند وی به سردی گرائید. تلاشهای ابن‌عربی در تلفیق مبانی عقلی فلسفه با کشف و شهود عرفانی و در نظر گرفتن سیر تطورات فلسفه و عرفان در پهنة تاریخ در نقطه‌ای به ثمر نشست که ماهیت تابناک عرفان اسلامی چنین ضرورتی را در خود احساس می‌کرد. آموزه‌های به جامانده از عرفای بزرگ سده‌های پیشین؛ بسان بایزید, جنید بغدادی, رابعه, سرّی سقطی, ابراهیم ادهم, شبلی, خرقانی و حلاج در دفتر عرفان اسلامی می‌درخشید, اما هر چه بود, قصه بود و جملات قصار و برخی اندیشه‌های پراکندة وحدت وجودی. تا اوائل قرن چهارم وضع به همین منوال بود, تا آنکه بزرگانی؛ چون ابونصر سرّاج طوسی, ابوالقاسم قشیری, احمد غزالی, سنائی غزنوی, عطار نیشابوری, فخرالدین عراقی و سرانجام مولانا ظهور کردند و کتب بی‌بدیلی در نظم و نثر در تبیین دوایر گونه‌گون عرفان اسلامی به نگارش و سرایش درآوردند. سهم اینان آنقدر عظیم است که بی‌شک دست‌نوشته‌های ایشان، اکنون جزء مهمترین منابع مطالعاتی عرفان اسلامی است. مثنوی مولوی آن اندازه گران‌سنگ است که تفکیک عرفان و معرفت ربوبی از آن میسر نیست؛ هرچه در این کتاب به تعمق فزونتری می‌پردازیم, درمی‌یابیم که ایجاد اندیشه‌ای مدون در ابعاد مثنوی معنوی جز در سرایی که عرفان بر آن سایه‌گستر شده است, فرصت رخ‌نمایی نمی‌یابد. با چنین میراث ارزنده‌ای بود که ابن‌عربی گام در عرصة وجود نهاد و به تدوین مبانی عمدة عرفان اسلامی پرداخت. فصوص الحکم او بی‌نظیرترین کتاب عرفانی در اسلام است و این در حالی است که کتب دیگر وی؛ از جمله فتوحات مکیه و سایر آثارش که تا پانصد رساله را برشمرده‌اند, از اهمیتی افزون در عرفان اسلامی برخوردار است. ابوبکر محمد بن علی بن حاتم طائی ملقب به محی‌الدین, شیخ اکبر, کبریت احمر و خرّیت اخبر در هفدهم رمضان سال 560 ه‍ . ق در غرب جهان اسلامِ سده‌های میانه؛ یعنی اندلس پا به عرصة گیتی نهاد. در عنفوان جوانی که خود از آن به عصر جاهلیت یاد می‌کند, به عیش و نوش مشغول بود تا آنکه واقعه‌ای رویامانند, او را به تصوف گرایش داد و او به راستی صوفی و عارفی وارسته گردید. سلسلة خرقة او را اغلب به حضرت خضر (ع) متصل می‌دانند و برخی نیز آن را به حضرت علی (ع) و سپس به پیامبر اکرم (ص) می‌رسانند. ابن‌عربی در اواخر محرم سنة 627 پس از رؤیت مبشّره‌ای به نگارش فصوص الحکم می‌پردازد و چند سال بعد؛ یعنی 636 کتاب حجیم فتوحات مکیه را که بیش از سی سال بر نوشتن آن اهتمام ورزیده بود, به پایان می‌رساند. وی سرانجام در سن هشتاد سالگی در ربیع الثانی 638 از سرای دنیا می‌رهد و چهره در چهرة معبود به ابدیت می‌اندیشد.



:: موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل، نثر، ،
:: برچسب‌ها: عرفان،محی الدین عربی,
نويسنده : ....




:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


عاقلانه ترین کلمه "احتیاط" است
حواست را جمع کن

دست و پا گیر ترین کلمه "
محدودیت" است
اجازه نده مانع پیشرفتت شود

سخت ترین کلمه "
غیر ممکن" است
اصلا وجود ندارد

مخرب ترین کلمه "
شتابزدگی" است
مواظب پل های پشت سرت باش

تاریک ترین کلمه "
نادانی" است
آن را با نور علم روشن کن

کشنده ترین کلمه "
اضطراب" است
آن را نادیده بگیر

صبور ترین کلمه "
انتظار" است
همیشه منتظرش بمان

با ارزش ترین کلمه "
بخشش" است
سعی خود را بکن

قشنگ ترین کلمه "
خوشرویی" است
راز زیبایی در آن نهفته

سازنده ترین کلمه "
گذشت" است
آن را تمرین کن

پرمعنی ترین کلمه "
ما" است
آن را به کار ببر

عمیق ترین کلمه "
عشق" است
به آن ارج بده

بی رحم ترین کلمه "
تنفر" است
با آن بازی نکن

خودخواهانه ترین کلمه "
من" است
از آن حذر کن

نا پایدارترین کلمه "
خشم" است
آن را در خود فرو بر

بازدارنده ترین کلمه "
ترس" است
با آن مقابله کن

با نشاط ترین کلمه "
کار" است
به آن بپرداز

پوچ ترین کلمه "
طمع " است
آن را در خود بکش

سازنده ترین کلمه "
صبر" است
برای داشتنش دعا کن

روشن ترین کلمه "
امید" است
همیشه به آینده امیدوار باش

منبع:پرشين استار



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، ،
نويسنده : ....


غرور و اقتدار



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


غروب...........

چه ترکیب دل تنگی:

غروب جمعه در پاییز........................

 



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


جملات فلسفی

 وفـاداری یک زن زمانی معـلوم میشود که مــردش هــیچ نداشته باشد

وفـاداری یک مـرد زمانی معـلوم میشود کــه همــه چــیز داشـته باشـد . . .

 ***************************
از قضاوت کردن دست بکش تا آرامش را تجربه کنی . . .
“دیباک چوپوا”

**********************

  مهم نیست دیگران در مورد شما چگونه فکر می کنند

مهم این است که تصویر ذهنی شما از خودتان چگونه است . . .

 ********************

بدترین راننده قانون مند در شهر بسیار بهتر از بهترین راننده قانون شکن رانندگی میکند

********************** 

ایمان به این معنا نیست که کشتی شما هیچگاه دچار طوفان نمی شود

بلکه یعنی کشتی شما هیچگاه غرق نمی شود . . .

 **************
من در رقابت با هیچکس جز خودم نمی باشم

هدف من مغلوب نمودن آخرین کاری است که انجام داده ام . . .

(بیل گیتس)

****************

یک در آغوش کشیدن بی صدا میتواند برای قلبی محزون

هزاران کلمه معنی داشته باشد . . .

 ****************
هم اکنون که در حال نفس کشیدن هستید

شخص دیگری نفس های آخرش را میکشد

پس دست از گله و شکایت بردارید و با داشته هایتان زندگی کنید . . .

************* 

چیز های خوب به سراغ کسانی میروند که صبر میکنند

اما چیز های بهتر به سراغ کسانی میروند که برایش تلاش  میکنند . . .

 *****************
زبان هیچ استخوانی ندارد

اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند . . .

مراقب حرف هایتان باشید

*****************
همیشه نگاهتان به اون بالا باشه

تا دلتان از این پایین ها نگیره . . .

**************

گذران امروز ، برای شکایت از دیروز ، فردای بهترین نخواهد ساخت . . .

****************** 

برای اینکه انسان کاملی باشید لازم نیست حتما در یک رابطه قرار بگیرید

شما به واسطه آنچه که هستید کاملید ، نه به واسطه آنکسی که با او هستید

**************** 

میگویند با دوستان مروت با دشمنان مدارا

اما مشکل این است که این روزها نمی توان آنها را از هم تشخیص داد . . .

 *********************

وقتی کسی به زندگیتان وارد می شود

خدا اورا به دلیلی می فرستد

یا برای درس گرفتن از او

و یا برای ماندن با او برای همیشه . . .

 **********************

یادتان باشد ، وقتی خورشید می درخشد

هرکسی می تواند دوستتان داشته باشد

در طوفان است که متوجه میشوید چه کسی واقعا به شما علاقه دارد . . .

 ******************

خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد

خوشبخت کسی است که با مشکلات مشکلی ندارد . . .

 ***************
گاهی دو نفر باید از هم فاصله بگیرند

تا بفهمند چقدر نیازمند برگشتن به همدیگرند . .

************* 

گاهی خراب کردن پل ها چیز بدی نیست

چون مانع بازگشت شما به جاییست که از ابتدا نباید پا به آنجا می گذاشتید . . .

 ************

فرار از مشکلات مسابقه ای است که هرگز در آن برنده نخواهید شد . . .

 ***************

گله نکنید که چرا شخصی با شما درست رفتار نمی کند

اگر می دانید لیاقتتان بیشتر است

چرا با او رابطه دارید ؟

 ******************

منبع:RadsMs.com
 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، نثر، ،
:: برچسب‌ها: موفقیت, امید, صبر,
نويسنده : ....


نويسنده : ....


عکسی که شاید شما را متحول کند...........



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


تصاویر زیبا

01 Khorshid[WwW.KamYab.Ir] تصاویر رویایی از زیبایی خورشید سری دوم

08 Khorshid[WwW.KamYab.Ir] تصاویر رویایی از زیبایی خورشید سری دوم

03 Khorshid[WwW.KamYab.Ir] تصاویر رویایی از زیبایی خورشید سری دوم

09 Khorshid[WwW.KamYab.Ir] تصاویر رویایی از زیبایی خورشید سری دوم

07 Khorshid[WwW.KamYab.Ir] تصاویر رویایی از زیبایی خورشید سری دوم



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


زیبایی نارسیس

 

نارسیس جوان زیبایی بود. همه روزه برای دیدن زیبایی خود به دریاچه آبهای شیرین در وسط جنگل میرفت.

آنچنان شتابان از میان مردم می گریخت که مبادا کسی او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد,
آنچنان شتابان از میان درختان می گریخت که مبادا اوریاد ها الهه جنگل ها او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد.

وقتی به دریاچه می رسید…

آرام می گرفت و ساعتها در سکوت دریاچه محو زیبایی خود می شد,آنچنان محو تماشای خود می شد که اصلا نمی فهمید روز کی به پایان می رسد و شب همگام دزدانه به خانه اش باز می گشت تا مبادا کسی او را ببیند و از زیبایی اش لذت ببرد!
یک روز همچنان که نارسیس دوان دوان آمد تا خود را به دریاچه برساند
و مثل هر روز از زیبایی اش لذت, ببرد پایش به سنگی خورد و به دورن دریاچه افتاد و مرد….
از مکانی که نارسیس به درون دریاچه افتاد گل نیلوفری شکفت , دریاچه نام او را به یاد نارسیس , نارسیس گذاشت.

دریاچه همهء روز برای برای نارسیس می گریست تا اینکه روزی اوریادها الهه جنگل ها آمدند
و تمام آب های شیرین دریاچه را با اشک های دریاچه شور کردند و به او گفتند :
هان , ای دریاچه هرگز مپندار که گریستن تو برای نارسیس می تواند ما را بترساند یا وادار به گریستن کند
چرا که او در هر حال زیبا ترین بود و ما در هر حال همیشه در جنگل ها به دنبالش دوان بودیم تا او را ببینیم
اما او همیشه در میان جنگل از ما فراری بود و ما هرگز او را ندیده بودیم وا ز زیبایی اش لذت نبردیم
تنها تو بودی که او را دیده ای و از رزیبایی اش لذت برده ای حال هم خود برایش گریه کن.

دریاچه با تعجب اشکهایش را پاک کرد و پرسید: مگر, نارسیس زیبا هم بود؟!
اوریادها با تعجبی دو چندان پاسخ دادند: آری , او زیبا بود, زیبا ترین بود ولی چگونه ممکن است که تو این راندانی؟!
تو او را از هر کسی بیشتر دیده بودی, از خودش هم بیشتر
اصلا تو تنها کسی بودی که او را میدیدی چگونه ممکن است که نفهمیده باشی او زیباست؟!

دریاچه که کاملا گیج شده بود پاسخ داد: نارسیس همه روزه ساعت ها بر حاشیه من می نشست اما من هرگز نفهمیدم او زیباست
زیرا هر روز که او به سراغ من می آمد من در عمق چشمانش محو تماشای زیبایی خود می شدم
و اکنون که مرده از این می گریم که دیگر نمیتوانم زیبایی ام را ببینم!!!
میبینید ؟گاهی وقتا اونقدر محو “خود” میشیم که دیگه از دوست که هیچ فاصله ای با ما نداره غافل میشیم!!!


میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

نوشته شده توسط: مصطفی سرداری 

 

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، داستان، داستان کوتاه، نثر، ،
:: برچسب‌ها: نارسیس, زیبایی,
نويسنده : ....


قورباغه ها
FROGS
 

قورباغه ها
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs..... Who arranged a running competition.

 

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با

 

هم مسابقه ی دو بدند .

 

The goal was to reach the top of a very high tower.
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود .
 big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the contestants. ...

 

جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند ...

 

  The race began....

 

و مسابقه شروع شد ....
 

 

Honestly,no one in crowd really believed that the tiny frogs would reach the top of the tower.
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند ..

 

  You heard statements such as:
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید :

 

'Oh, WAY too difficult!!'
'
اوه,عجب کار مشکلی !!'

 

'They will NEVER make it to the top.'
'
اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند
.'

 

or
یا :

 

'Not a chance that they will succeed.. The tower is too high!'
'
هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه !' 

 

The tiny frogs began collapsing. One by one....
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند ...  

 

Except for those, who in a fresh tempo, were climbing higher and higher....
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند ...
The crowd continued to yell,  'It is too difficult!!! No one will make it!'
جمعیت هنوز ادامه می داد,'خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه !'
More tiny frogs got tired and gave up....
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف ...

 

But ONE continued higher and higher and higher....
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر ....

 

This one wouldn't give up!
این یکی نمی خواست منصرف بشه !  

 

At the end everyone else had given up climbing the

 

tower. Except for the one tiny frog who, after a big effort, was the only one who reached the top!
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه

 

کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید !
THEN all of the other tiny frogs naturally wanted to

 

know how this one frog managed to do it?
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این  کار رو انجام داده؟

 

A contestant asked the tiny frog how he had found the strength to succeed and reach the goal?
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟

 

  It turned out....
و مشخص شد که ...

 

That the winner was DEAF!!!!
برنده ی مسابقه کر بوده !!!
 
The wisdom of this story is:
Never listen to other people's tendencies to be negative or pessimistic. ...   because they take your
most wonderful dreams and wishes away from you -- the ones you have in

 

your heart!

 

Always think of the power words have.
Because everything you hear and read will affect your actions!
نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که :
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون

 

اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید !
همیشه به
قدرت
کلمات فکر کنید .
چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره

 

Therefore:
پس :

 

ALWAYS be....
همیشه ....

 

POSITIVE!
مثبت فکر کنید !

 

And above all:
و بالاتر از اون

 

Be DEAF when people tell YOU that you cannot fulfill your dreams!
کر بشید هر وقت کسی خواست به شما  بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید !

 

Always think:
و هیشه باور داشته باشید :

 

God and I can do this!
من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم

 

Pass this message on to 5 'tiny frogs'  you care about.
این متن رو به 5 "قورباغه كوچولو" که براتون اهمیت دارند بفرستید .. Give them some motivation!! !

 

به اون ها کمی امید بدید !!

 

  Most people walk in and out of your life......but FRIENDS Leave footprints in your heart 
 
آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از اون خارج میشن... ولی

 

دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا خواهند گذاشت....

 

*موفق باشی*

برگرفته از سایت گوناگون




:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، داستان، داستانک، نثر، نثر،داستان، ،
:: برچسب‌ها: داستانک, موفقیت, امید, آرزو,
نويسنده : ....


یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است

 

 

یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است
این خبردرکوچه های شهر ما پیچیده است
… … … …
دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت
گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است
… … … …
عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم
عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است
… … … …
عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد
عابری این تابلو را دورمیدان دیده است
… … … …
یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است
چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است
… … … …
می روم از شهر این دل سنگهای کور دل
یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است

نوشته شده توسط: مصطفی سرداری

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، انواع ادبی، شعر، ادبیات غنایی، ،
نويسنده : ....


دنیای زیبای حیوانات

 

 



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ایران، ،
:: برچسب‌ها: تصویر,
نويسنده : ....


سخنان تامل برانگیز2















منبع:پرشین استار
 



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، متن ادبی، ،
:: برچسب‌ها: تصویر,
نويسنده : ....


سخنان تامل برانگیز

برگرفته از پرشین استار



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، متن ادبی، ،
نويسنده : ....


آلزایمر

 

 
 
 
 
چمدانش را بسته بودیم
 
با خانه سالمندان هم، هماهنگ شده بود
 
یک ساک هم داشت با یک قرآن کوچک،
 
کمی نان روغنی، آب نبات قیچی و کشمش
 
چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی..........
 
گفت: مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم
 
یک گوشه هم که نشستم
 
نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه !
 
گفتم: مادر من، دیر میشه ، چادرتون هم آماده ست، منتظرند
 
گفت: کیا منتظرند ؟ اونا که اصلا منو نمیشناسند ! و ادامه داد:
 
آخه اونجا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم
 
اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه ؟ حالا میشه بمونم ؟
 
گفتم: آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری
 
همه چیزو فراموش می کنی
 
گفت: مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول
 
تو چی ؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترکم؟!
 
خجالت کشیدم، حقیقت داشت، همه کودکی و جوانی ام
 
و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم .
 
اون بخشی از هویت و ریشه و هستی ام بود،
 
و راست می گفت، من همه را فراموش کرده ام .
 
زنگ زدم به خانه سالمندان، که نمی رویم
 
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده
 
و نگاه مهربانش را نداشتم، ساکش را باز کردم
 
قرآن و نان روغنی و ... همه چیزهای شیرین دوباره در خانه بودند
 
آبنات قیچی را برداشت
 
گفت: بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی
 
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:
 
مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش کن
 
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت:
 
چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد
 
یعنی شاید فراموش میکنم ! گفتی چی گرفتم ؟ آل چی ...
 
جل الخالق، چه اسمهایی می زارن این دکترا، روی درد های مردم
 
طاقت نگاه بزرگوار و اشک های نجیب و موی سپیدش را نداشتم
 
در حالیکه با دست های لرزانش، موهای دخترم را شانه میکرد
 
زیر لب میگفت:
 
من که ندارم ولی گاهی چه نعمتیه این آلزایمر!!
 
 
 
 
 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه، داستانک، ،
نويسنده : ....


شباهت رئیس مذهب شیعه و حضرت مسیح (ع) در چیست؟

 تسلیتی از نوعی دیگر؛

امام صادق(ع) فرمود: الواح موسى و عصاي او نزد من است؛ انگشتر سليمان بن داوود نزد من است و پيش من است طشتى كه موسى در آن قربانى مي‌كرد و آن نامى كه رسول خدا(ص) هرگاه (در جنگ) آن را ميان مسلمانان و مشركين مي‌نهاد هيچ تيرى از مشركان به مسلمانان نمي‌رسيد.

گروه فرهنگی مشرق - اهمیت امام صادق(ع) در چیست و مأموریت خاص امام صادق(ع) چه بوده است؟ یادداشت ذیل نگاهی متفاوت به این مسئله دارد و این موضوع را از در تطبیق با ادیان ابراهیمی بررسی می‌کند.


*****


حضرت رسول‌الله(ص) واسطه نزول قرآن بود و کلام خداوند را بر مردم می‌خواند و شرح می‌فرمود. این وظیفه رسول خدا(ص) در سوره مبارکه نحل، اینچنین تشریح شده است:
و أنْزَلنا إلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَيهم و لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون (نحل/ 44). (ای محمد!) قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را براى مردم نازل شده است برايشان «تبیین» كنى، تا بينديشند.
بسیاری از آیات قرآن کریم دارای ابهام هستند. یکی از حکمت‌های این موضوع آن بوده تا حاکمان ظالم که بعد از پیامبر خواهند آمد قرآن را تحریف نکنند. مثلاً نام حضرت علی(ع) و خلافت و ولایت آن حضرت در قرآن، به صراحت ذکر نشده است. لکن آیات غیرصریح زیادی در خصوص امیرالمؤمنین وجود دارد که جایگاه والای ایشان را تبیین می‌فرماید، که برای نمونه می‌توان به این آیه اشاره کرد:
إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ و رَسولُهُ و الَّذين آمنوا الَّذين يُقيمونَ الصَّلاةَ و يُؤْتونَ الزَّكاةَ و هُم راكِعون (مائده/ 55). ولىّ شما فقط خدا و رسولش و مؤمنانى هستند كه نماز مى‏خوانند و در ركوع انفاق مى‏كنند.
خداوند در این آیه ولایت را در سه نفر منحصر فرموده است: 1. الله 2. رسول خدا 3. کسانی که در رکوع نمازشان صدقه می‌دهند. وقتی رسول خدا این آیه را برای مردم تلاوت فرمود برخی پرسیدند این صدقه دهندگان چه کسانی هستند؟ پیامبر(ص) فرمود به داخل مسجد بروید. آنها فقیری دیدند که انگشتری علی(ع) را در رکوع نمازش از او صدقه گرفته و در حال ترک مسجد بود. لذا مردم مصداق این آیه را شناختند.
در این آیه خداوند به جای اینکه مستقیماً نام علی بن ابیطالب(ع) را ببرد یا از صدقه دادن او در گذشته خبر دهد این ماجرا را به صورت جمع و با زمان مضارع بیان فرموده است؛ «کسانی که در رکوع نمازشان صدقه می‌دهند». اما از آنجا که این واقعه فقط یک نوبت اتفاق افتاده است می‌توان نتیجه گرفت که خداوند حکیم نخواسته است تا نام مبارک حضرت علی(ع) را به صراحت ببرد.
و اسلام این‌گونه تحریف شد
برخی از مسلمانان وقتی آیات قرآن را کتابت و ثبت می‌کردند احادیث رسول خدا(ص) درباره آن آیه را نیز می‌نوشتند. وقتی رسول خدا در همان لحظات آخر، کاغذ و قلم خواست تا درباره امیر المؤمنین وصیت کند کسی که دو سال بعد به مقام خلیفه دوم رسید از این کار مانع شد و گفت: کتاب خدا برای ما کافی است (صحیح بخاری و مسلم، به نقل از: مناقب آل‌ابی‌طالب، ج 1، ص 235). لذا خلفای اول و دوم از نقل احادیث منقول از پیامبر اکرم خودداری می‌کردند. خلیفه دوم، وقتی ابو موسی اشعری را به ولایت کوفه منصوب کرد شخصاً او را تا بیرون از مدینه بدرقه کرد و به او سفارش نمود که فقط قرآن را به مردم آموزش دهد و از نقل احادیث پیامبر بپرهیزد.
معاویه که در فتح مکه مسلمان شده بود نیز از سوی خلیفه دوم حاکم شام شد. واضح است که معاویه حتی اگر می‌خواست نمی‌توانست تاریخ اسلام را مطابق با واقع بیان کن. لذا او آنچه خود و پدرش مرتکب شده بودند به حساب علی(ع) می‌گذاشت و بالعکس و اینچنین مردم تازه مسلمان‌شده شام، کینه امیرالمؤمنین(ع) و خاندان مبارکش را همراه با آیات قرآن تعلیم می‌گرفتند. لذا هر گاه شامیان در مکه یا مدینه امامان شیعه را می‌دیدند به آنان توهین می‌کردند.
نصب معاویه به حکومت شام در واقع آغاز تحریف اسلام در جهان بود. اندک اندک احادیث پیامبر منسوخ شد و خلیفه بدکاره و شراب‌خواری چون یزید، وارث حکومت اسلام شد، امام حسین(ع) به مسلخ رفت و دین از ظاهر جامعه به باطن آن کوچید.

امیر اهوارکی

منبع:http://www.mashreghnews.ir/fa/news

 



:: موضوعات مرتبط: نثر، ،
:: برچسب‌ها: امام , جعفر , محمد , صادق , شیعه , مذهب , رئیس , تشیع , دوازده امامی , اثنی عشری , اثناعشری , بقیع , حضرت , مدینه , اسلام , مشرق Bookmark and Share,
نويسنده : ....


حدیث روز

مالک بن انس: امام صادق علیه السلام مردی بود که دائم مشغول یکی از این سه خصلت بود: یا روزه می گرفت یا نماز می خواند و یا در حال ذکر بود. او از بزرگان عباد و اکابر زهاد بود که از خدای عزوجل میترسند. بسیار حدیث می‌گفت.مجالست با او دل نشین بود و همراهی اش پر فایده.
مشرق- مالک بن انس از علمای مشهور اهل سنت می‌گوید: هرگاه نزد جعفر بن محمد علیه السلام می‌رفتم او با احترام با مکن رفتار می‌کرد و تکیه گاه تقدیم من می کرد و می‌فرمود: ای مالک من تو را دست دارم. من از این سخن خشنود می‌شدم و خداوند را سپاس می‌گفتم.
او مردی بود که دائم مشغول یکی از این سه خصلت بود: یا روزه می گرفت یا نماز می خواند و یا در حال ذکر بود. او از بزرگان عباد و اکابر زهاد بود که از خدای عزوجل می‌ترسند.
ایشان بسیار حدیث می‌گفت. مجالست با او دل نشین و همراهی‌شان پر فایده بود.

از آدابش این بود که وقتی اسم پیغمبر صلی الله علیه و آله را در حضورش می بردیم رنگ چهره ایشان تغییر می کرد.

در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف می شدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و می خواستیم لبیک بگوییم و رسما محرم شویم. همان طور سواره داشتیم محرم می شدیم، ما همه لبیک گفتیم، من نگاه کردم دیدم امام می خواهد لبیک بگوید اما چنان رنگش متغیر شده و آنچنان می لرزد که نزدیک است از روی مرکبش به روی زمین بیفتد، از خوف خدا.
من نزدیک شدم و عرض کردم: یا بن رسول الله! بالاخره بفرمایید، چاره ای نیست، باید گفت. به من گفت: من چه بگویم؟! به کی بگویم لبیک؟! اگر در جواب من گفته شود: «لا لبیک» آن وقت من چه کنم؟!
برگرفته از سایت مشرق نیوز



:: موضوعات مرتبط: نثر، ،
:: برچسب‌ها: حدیث ، امام صادق ، شهادت ، مقبول عام و خاص ، شیخ الائمه,
نويسنده : ....


بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين

 


 

 

بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين

 

 

 

 


To fall in love

 

 

عاشق شدن

 

 

To laugh until it hurts your stomach

 

.آنقدر بخندي كه دلت درد بگيره

 

To find mails by the thousands when you return from a
vacation.

 

بعد از اينكه از مسافرت برگشتي ببيني هزار تا نامه داري

 To go for a vacation to some pretty place.

 

براي مسافرت به يك جاي خوشگل بري

 

 To listen to your favorite song in the radio.

 

به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي

 

 

To go to bed and to listen while it rains outside.

 

به رختخواب بري و به صداي بارش بارون گوش بدي

 

   To leave the Shower and find that

 

the towel is warm

 

از حموم كه اومدي بيرون ببيني حو له ات گرمه !

 

 To clear your last exam.

 

آخرين امتحانت رو پاس كني

 

 

To receive a call from someone, you don't see a

 

lot, but you want to.

 

كسي كه معمولا زياد نمي بينيش ولي دلت  
مي خواد ببينيش بهت تلفن كنه

 

 To find money in a pant that you haven't used

 

since last year.

 

توي شلواري كه تو سال گذشته ازش استفاده  نمي كردي پول پيدا كني.

 

 

To laugh at yourself looking at mirror, making

 

faces.

 

براي خودت تو آينه شكلك در بياري و   بهش بخندي !!!

 

 Calls at midnight that last for hours.

 

تلفن نيمه شب داشته باشي كه ساعتها هم  طول بكشه

 

 To laugh without a reason.

 

بدون دليل بخندي

 

 

To accidentally hear somebody say something good

 

about you.

 

بطور تصادفي بشنوي كه يك نفر داره  از شما تعريف مي كنه

 

برگرفته از سایت گوناگون

نويسنده : ....


زندگینامه مولوی 2

داستان آشنایی با شمس 

وی همچنانکه گفتیم یک لحظه از تربیت خود غافل نبوده، تاریخ اینچنین می‌نویسد که روزی شمس وارد مجلس مولانا می‌شود. در حالی که مولانا در کنارش چند کتاب وجود داشت. شمس از او می‌پرسد این که اینها چیست؟ مولانا جواب می‌دهد قیل و قال است. شمس می‌گوید و ترا با اینها چه کار است و کتابها را برداشته در داخل حوضی که در آن نزدیکی قرار داشت می‌اندازد. مولانا با ناراحتی می‌گوید ای درویش چه کار کردی برخی از اینها کتابها از پدرم رسیده بوده و نسخه منحصر بفرد می‌باشد. و دیگر پیدا نمی‌شود؛ شمس تبریزی در این حالت دست به آب برده و کتابها را یک یک از آب بیرون می‌کشد بدون اینکه آثاری از آب در کتابها مانده باشد. مولانا با تعجب می‌پرسد این چه سرّی است؟ شمس جواب می‌دهد این ذوق وحال است که ترا از آن خبری نیست. از این ساعت است که حال مولانا تغییر یافته و به شوریدگی روی می‌نهد و درس و بحث را کناری نهاده و شبانه روز در رکاب شمس تبریزی به خدمت می‌ایستد. و به قول استاد شفیعی کدکنی تولدی دوباره می‌یابد.

هر چند که مولوی در طول زندگی شصت و هشت ساله خود با بزرگانی همچون محقق ترمذی،
شیخ عطار، کمال الدین عدیم و محی الدین عربی حشر و نشرهایی داشته و از هر کدام توشه‌ای براندوخته ولی هیچکدام از آنها مثل شمس تبریزی در زندگیش تاثیر گذار نبوده تا جائیکه رابطه‌اش با او شاید از حد تعلیم و تعلم بسی بالاتر رفته و یک رابطه عاشقانه گردیده چنانکه پس از آشنایی با شمس، خود را اسیر دست و پا بسته شمس دیده است.

پس از غیبت شمس از زندگی مولانا، با صلاح الدین زرکوب دمخور گردید، الفت او با این عارف ساده دل، سبب حسادت عده‌ای گردید. پس از مرگ صلاح الدین، حسان الدین چلبی را به عنوان یار صمیمی خود برگزید. که نتیجه همنشینی مولوی با حسام الدین،
مثنوی معنوی گردیده که حاصل لحظه‌هایی از همصحبتی با حسام‌الدین می‌باشد. علاوه بر کتاب فوق ایشان دارای آثار منظوم و منثور دیگری نیز می‌باشند که در زیر به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:

 آثار مولانا

  • مثنوی معنوی که به زبان فارسی می باشد.
  • غزلیات شمس، غزلیاتی است که مولانا به نام مراد خود شمس سروده است.
  • رباعیات: حاصل اندیشه‌های مولاناست.
  • فیه ما فیه: که به نثر می‌باشد و حاوی تقریرات مولانا است که گاه در پاسخ پرسشی است و زمانی خطاب به شخص معین.
  • مکاتیب: حاصل نامه‌های مولاناست.
  • مجالس سبعه: سخنانی است که مولانا در منبر ایراد فرموده است.


بالاخره روح ناآرام جلاالدین محمد مولوی در غروب خورشید روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هـ قمری بر اثر بیماری ناگهانی که طبیبان از درمان آن عاجز گشتند به دیار باقی شتافت.

منابع

  1. محمدرضا علی قلی زاده، گلچین غزلیات شمس تبریزی، چاپ خورشید، زمستان 71
  2. رضا قلی خان هدایت، چشمه خورشید، ناشر کتاب نمونه، بهار 1368
  3. عسگر اردوبادی، دیوان شمس تیریزی، چاپ 1335
  4. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، غزلیات شمس ، انتشارات امیر کبیر ،چاپ هفدهم 1383

 



:: موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل، شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: شعر, زندگی نامه مولانا,
نويسنده : ....


زندگینامه مولوی 1

 شرح زندگی

جلال الدین محمد در ششم ربیع الاول سال 604 هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ دیده به جهان گشود، ایشان اجدادش همه اهل خراسان بوده‌اند. پدرش نیز محمد نام داشته سلطان العلماء خوانده می‌شد و به بهاءالدین ولدبن ولد مشهور، پدرش مردی سخنور بوده، مردم بلخ علاقه فراوانی بر او داشته که ظاهرا همان وابستگی مردم به بهاء ولد سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه گردیده است. که در نتیجه آن، مهاجرت بهاءالدین ولد به قونیه گردید. اما از بدشناسی در آنجا نیز تحت مخالت امام فخررازی که فردی بانفوذ در دربار خوارزمشاه بود قرار گرفت.

القاب وی

با لقبهای خداوندگار، مولانا، مولوی، ملّای روم و گاهی با تخلص خاموش در میان فارس زبانان شهرت یافته است.

مسافرتهای وی

جلال الدین محمد در سفر زیارتی که پدرش از بلخ به آن عازم گردید پدرش را همراهی نمود، در طی این سفر در شهر نیشابور همراه پدرش به دیدار شیخ فریدالدین عطار عارف و شاعر شتافت. ظاهرا شیخ فریدالدین سفارش مولوی را در همان کودکیش (6 سالکی یا 13 سالگی ) به پدر نمود. در این سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی رحل اقامت گزید و ظاهرا به خاطر فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف گردیده و بهاء الدین ولد در آسیای صغیر ساکن شد. اما پس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه بازگشت.

ازدواج وی

جلال الدین محمد در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود. پس از فوت پدرش بهاء ولد راه پدر را ادامه داده و به هدایت و ارشاد مردم عمر خود را سپری نمود.

سفر برای تحصیلات تکمیلی

مولوی در عین حالی که مردم را تربیت می‌نمود از خودش نیز غافل نبوده تا جایی که وقتی موفق به دیدار محقق ترمذی گردید خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهره‌ها را برده و علی الظاهر و به تشویق همین استادش برای تکمیل معلوماتش رنج سفر به حلب را برخود آسان نموه و عازم شهر حلب گردید. ایشان در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت و پس از مدتی که به شهر دمشق رفت از دیدار با محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفاده‌ها را برده و از آنجا عازم شهر قونیه گردیده و بنابه درخواست سید برهان الدین طریق ریاضت را در پیش گرفت. پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس علوم دینی گردید که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد می‌باشد.

 



:: موضوعات مرتبط: ایران، نثر، شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: شعر, زندگی نامه مولانا,
نويسنده : ....


شعری از شیخ بهائی

همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن              همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه سروپا برهنه رفتن                 دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن         ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن     ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن

به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نباشد          که به روی ناامیدی در بسته باز کردن



:: موضوعات مرتبط: شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: شعر,
نويسنده : ....


انواع شعر از نظر قالب یا صورت Form
مقدمه

 منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصراعها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی هم چنان که پیشتر و در بحث قوانین هم دیدیم، شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و بدون این که در این تفاهم مجبور باشند، شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.


به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.

1- قالبهای کهن

در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.
هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی تعدادی مصراع داشت، فقط حدود ده دوازده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، ده دوازده قالب شعری رایج را پدید آورده است که ما بدانها اشاره می کنیم.
1-قصیده
2-مثنوی
3-غزل
4-قطعه
5-ترجیع بند
6-ترکیب بند
7-مسمط
8-مستزاد
9-رباعی
10-دو بیتی
11-چهارپاره

2- قالبهای نوین

تا اوایل قرن حاضر هجری خورشیدی، شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری ای در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار نهند و نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت.
در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای همقافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از زیبایی ویژه موسیقی شعر کهن هم خبری نیست.
پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر در دور و کنار دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند.
نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله اینان در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسی عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود.
شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است.

1-قالب نیمایی
2-شعر آزاد
3-شعر منثور

 



:: موضوعات مرتبط: شعر، نثر، ،
:: برچسب‌ها: شعر,
نويسنده : ....


سخنان تامل برانگیز



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
نويسنده : ....


شعرهای عاشقانه و جالب فروغ فرخزاد و حمید مصدق برای یکدیگر"سیب"

شعرهای عاشقانه و جالب فروغ فرخزاد و حمید مصدق برای یکدیگر

 دو شعر عاشقانه از این دو شاعر نامی که شعرهایی عاشقانه برای هم و در جواب همدیگر مینوشتند

forogh7[WwW.Kamyab.IR]

شعر زیبای حمید مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

.
.
.
.

جواب زیبای فروغ فرخ زاد

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را …

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

برگرفته از سایت کمیاب



:: موضوعات مرتبط: شعر، ادبیات غنایی، ،
:: برچسب‌ها: فروغ فرخزاد،حمید مصدق,
نويسنده : ....


سهراب

سهراب، گفتی چشم ها رو باید شست!
شستم ولی...
گفتی جور دیگر باید دید!
دیدم ولی...
گفتی زیر باران باید رفت!
رفتم ولی او نه
..

چشم های خیس و شسته ام را،

نه نگاه دیگرم را

هیچ کدام را ندید
فقط در زیرباران

با طعنه ای خندید و گفت:دیوانه ی باران زده......!!!



:: موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل، شعر، شعر، ،
:: برچسب‌ها: شعر, سهراب,
نويسنده : ....


تولدم مبارک

http://fapatogh.com/wp-content/uploads/2013/06/%DA%A9%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-10.jpg



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، ،
:: برچسب‌ها: تولد, تصویر,
نويسنده : ....


آخرین دست آورد مرکز سلامت توکیو

 1. هرگز سيگار نکشيد و اگر مي کشيد ، نيمه آخر آن را به هيچ وجه نکشيد.

 

2. در حمام هيچگاه مستقيما زير دوش آب گرم نفس نکشيد. کلر يک قاتل تدريجي است.

3. هنگام شارژ موبايل ابتدا شارژر را به گوشي وصل کنيد و سپس آن را به برق وصل کنيد. بهتر است موبايل خاموش باشد.

4. چاي بيشتر از يک روز مانده را اصلا ننوشيد.

5. هنگام روشن کردن کولر اتومبيل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقيقه پنجره ها را باز بگذاريد و در پمپ بنزينها کولر را خاموش نماييد.

6. غذاي خود را بيشتر از يکبار در مايکروفر گرم نکنيد و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بريزيد.

7. هنگام غذا بين هرلقمه حداقل 1 دقيقه فاصله بگذاريد و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشيدني ننوشيد.

8. هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنيد تا هوا بصورت باد وارد مجاري تنفسي نگردد.

9. لوازم آرايشي را بيشتر از 5 ساعت برروي پوست خود باقي نگذاريد. سلولهاي پوستي نياز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نيز تا حد امکان از لباسهاي گشاد ، راحت و باز استفاده نماييد.
 
10. موهاي خود را بيش از يکبار در شبانه روز شانه نکنيد. مراقب ورود شوره سر (حتي بصورت نامرئي) به چشمها و مجراي تنفسي خود باشيد.

11. هنگام دويدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهداريد.هنگام نشستن و خوابيدن برعکس سر خود را پايين نگهداريد.
   12. توجه بيش از حد به وزن، سودمند نيست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار ميزان ورودي، جذب و ميزان دفع را تنظيم نمايد و اشتهاي طبيعي نيز متناسب با آن مي باشد. هرچه قدر دوست داريد بخوريد.

13. اگر نياز مالي نداريد، لازم نيست روزي 8 ساعت کار کنيد. بهترين تعداد ساعات کاري بين 5 الي 6 ساعت ميباشد.

14. هرگز پشت مانيتور (هاي قديمي) که روشن هستند قرار نگيريد. ضرر آنها از خيلي از دستگاههاي عکسبرداري بيشتر است.

15. ورزش و تحرک در ابتداي صبح نه تنها سودمند نيست بلکه خطرناک نيز هست. سعي کنيد آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بيداري و یا عصر انجام دهيد.
 
16. توجه بيش از حد به امور سياسي، ورزشي و اقتصادي براي سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات رواني مي گردد.

برگرفته از سایت گوناگون

 



:: موضوعات مرتبط: اصطلاحات، ،
:: برچسب‌ها: سلامت,
نويسنده : ....


سخنان تامل برانگیز

*************

ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﺪ.
اﮔﺮ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺁﻧﺮا ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻧﺪ, ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ,
" ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻚ اﻧﺘﺨﺎﺏ اﺳﺖ "
ﺯﻧﺪﮔﻲ, ﺭاﺿﻲ ﻧﮕﻪ ﺩاﺷﺘﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﻴﺴﺖ.........

*********************

 



:: موضوعات مرتبط: تصاویر، متن ادبی، ،
نويسنده : ....


حکایتی از گلستان

 

 

پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.

وقت ضرورت چو نماند گریز              دست بگیرد سر شمشیر تیز
اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ              کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ

ملک پرسید چه می‌گوید یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همی‌گوید وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت ملک روی ازین سخن در هم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی و خردمندان گفته‌اند دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه‌انگیز

هر که شاه آن کند که او گوید     حیف باشد که جز نکو گوید

بر طاق ایوان فریدون نبشته بود

جهان ای برادر نماند به کس               دل اندر جهان آفرین بند و بس
         مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت               که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
  چو آهنگ رفتن کند جان پاک                چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

برگرفته از کلیات سعدی

 



:: موضوعات مرتبط: متن ادبی، شعر، نثر، انواع ادبی، ،
:: برچسب‌ها: حکایت،سعدی،نکوهش دنیا پرستی,
نويسنده : ....